منجیا! ای پسر اختران درخشنده ! ای بهار مهربان! کاش می توانستم از تو خبر گیرم که کی می آیی
ای کاش می دانستم از کدام کوچه گذر می کنی و من می دانستم با چه گلی به استقبال تو گل زیبا بیایم
منتظر آقا....
یاسها در کنار پنجره گل داده اند و درختان آبستن شکوفه اند.
چقدر در راهروهای دلواپسی و نگرانی به انتظار بنشینم؟ چقدر؟!
کی می آیی تا ترکهای دلم را در برابر تو شماره کنم!
سپیده که می زند با خودم می گویم اکنون در چشم اندازم ظاهر می شوی و با یک سبد شکوفه نور نگاهم را با بهار لبخندت معطر می کنی.
به تو می اندیشم چون تو در ذهن منی و جز تو هیچ کس نمی تواند جای خالی ات را پر کند. دروازه قلب من به روی تو باز است چون تویی سنگ صبور من.
چرا نمی آیی تا بسان کودکی به بالینت بنشینم و زار زار بگریم و بگویم از غمهایم.
جوابم را بده آخر بگو چه وقت به دیدنم می آیی. شب یا سپیده دم.
به من بگو از کدامین راه عبور می کنی از کدامین شهر می گذری؟ از کدام خیابان می آیی؟
در کدام ساعت؟ در کدام دقیقه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا امام زمان(عج)
این وجه الله الذی الله یتوجه الاولیا
نمی دانم چرا فکرمیکنم توهم دریک جمعه بارانی خواهی آمد
جمعه ای که پرهیاهوترین جمعه خواهد بودوبازارهای عشق بازی
بارزترین تعطیلی شان راخواهدداشت
یابن الحسن (عج)::::
توآخرین گل یاسی که نظرباران است
از شمیم عطراولین غنچه ای که در صبح بهار می شکفد تو را
می بویم!!!!وهرزمان که قاصدی از آسمان لبخندمی زند صدایت را
ای که یک گوشه نگاهت غم عالم ببرد
حیف باشدکه تو باشی ومرا غم ببرد
ای مولای من!
ازهمان هنگام که تو رابه سروری و آقایی ومرشدی خود برگزیدم منت هیچ سرپرست دیگری رابه جان نخریدم
وعده خدادرباره تو درست است و من تردیدی ندارم.
دیدی خم ابروی تو باماچه ها کرد
آندم که تیری سوی قلب ما رهاکرد
بر من خیالی نیست گر آشفته حالم
تیر غمت اینگونه ما را مبتلا کرد